50. خوبه که...
خوبه که صبح به زور چشمامو باز میکنم و از جام بلند میشم و چشامو تا برسم به دستشویی انقدر می مالم تا از کاسش دربیاد :)
خوبه که نیم ساعت میشینم آرایشم میکنم و به خودم میرسم تا مرتب و آراسته برسم دانشگاه :) هر چند همه معتقدن اصلا آرایش نمیکنم :دی
خوبه که بعد کلی درس و خستگی وسط کلاسا میرم حیاط پشتی دانشکده و از نسیم سرد بهار و سرسبزی و صدای گنجشکا ذوق زده میشم :)
خوبه که بعد کلی خستگی و له شدن میرم بدون نوبت غذامو از سلف میگیرم و بدو بدو میرم شرکت :)
خوبه که مسجد درست رو به روی شرکته و قبل هر چیز نمازمو میخونم با خیال راحت :)
خوبه که وقتی آقای محمودی، آقای مرادی درو به روم باز میکنن با لبخند بهشون سلام میکنم :)
خوبه که به خانم یکتا که میرسم ایشون با احترام و بزرگواری خودشون بلند میشن و جوابمو میدن :)
خوبه که تو اتاقم یه همکار شوخ دارم که هر لحظه یه چیزیو سوژه کنه و بخندیم :)
خوبه که تو اتاقم یه همکار شکمو دارم که هر چی که بهشون تعارف میکنم رو رد نمیکنه :)
خوبه که ساعت ۵ با کلی خستگی و باز با همون لبخند همیشگی به همه خسته نباشید میگم و خداحافظی میکنم :)
خوبه که طول راهو لذت میبرم از هر چیزی :)
خوبه که به خونه که میرسم صدای خانوادم تا حیاط میاد و باعث میشه خدا رو شکر کنم که هنوز دارمشون :)
خوبه که آبجی یا مامان برام چایی تازه دم بیارن و من با بیسکوییت بخورم :)
خوبه که تا ساعت ها با آبجیام و داداشم حرف میزنم و خسته نمیشم :)
خوبه که موقع فیلم دیدن عادت کردم سرمو میذارم رو پای مامان :)
خوبه که شب با چشمای نیمه باز میرم تو رخت خواب :)
خوبه که... :)
چقدر خوبه این زندگی معمولی :)
چقدر خوبه :)