6. تمام مرا...
پنجشنبه ۶ مهر ۹۶
/
بازدید : ۱۸۲
تو آمدی
از دور ها
غبار راه روی شانه هایت بود هنوز
و تنت خسته سفری دور و دراز
آمدی
یک جا نشستیم
گفتی از خاطره ها
از عشقی کهنه
زخمی عمیق
از کسی که برد تمام ترا
چای ریختم برایت
خیره در چشمان سیاهت
کنار آتش سوزان
برد تمام خواب مرا
صبح که شد
چشمانم به جای خالی ات که افتاد
رفته بودی...
و تنم انگار خستگی سفری دراز را به جان خریده بود
و دلم... زخمی از یک عشق قدیمی اما نو...!
تو رفتی
عشقی در من جا ماند
تو رفتی
خاطره ای ماند گوشه دلم
تو رفتی
زخمی نو بست دلم
تو رفتی
و بردی تمام مرا
تمام مرا
تمام...
مرا...